آنارشیسم چیست (و چه نیست) ؟
نوشته: لیز ا. هایلیمن
ترجمه: امیرغلامی
آنارشیسم به عنوان یک فلسفه ی سیاسی، آکنده از بدفهمی است. دلیل اصلی این بدفهمی ها این است که آنارشیسم در حقیقت یک شیوه ی متکثر اندیشیدن است که به راحتی در قالب یک شعار ساده یا خط حزبی نمی گنجد. اگر شما از ۱۰ آنارشیست بخواهید تا آنارشیسم را تعریف کنند به احتمال زیاد ۱۰ جواب متفاوت می گیرید. آنارشیسم فراتر از یک فلسفه ی سیاسی است: آنارشیسم یک شیوه ی زندگی است که حیطه های سیاسی، پراگماتیک و فردی زندگی را در بر می گیرد.
ایده ی اصلی آنارشیسم این است که اتوریته ی سلسله مراتبی [هیرآرشیک ]1 – چه سلطه ی دولت، چه سروری زعمای دین یا نخبگان اقتصادی – نه تنها غیرضروری است بلکه نقش مخربی بر شکوفایی قابلیت های انسان دارد. آنارشیست ها عموما معتقدند که انسان ها می توانند و باید بر پایه ی خلاقیت، تعاون و احترام متقابل امور خود را سامان دهند و لذا نیازی به ارباب و سرور و زعیم و مقتدا ندارند. به اعتقاد آنارشیست ها قدرت سلسله مراتبی ذاتا فساد انگیز است و اتوریته ها به ناگزیر بیشتر دلمشغول بقا و بسط قدرت خود هستند تا خیر رساندن به زیردستان شان. آنارشیست ها عموما بر این باورند که امور اخلاقی، امور شخصی هستند و باید بر پایه ی رعایت حال دیگران و بهزیستی جامعه باشد نه بر پایه ی تحمیل از جانب اتوریته های حقوقی یا قانونی (از جمله قوانین تقدیس شده ای مثل قانون اساسی). بیشتر فیلسوفان آنارشیست معتقدند که افراد خود مسئول کردارشان هستند. اتوریته پدرسالار، یک ذهنیت تحقیرشده را به مردم تحمیل می کنند که در آن مردم به جای آنکه خود بیاندیشند و عمل کنند منتظر می نشینند تا زعما و اولیای امور نیازهایشان را برآورند. وقتی یک اتوریته به خود حق می دهد تا در بنیادی ترین تصمیمات اخلاقی افراد دخالت کند و حرف آخر را بزند مانند اینکه چه کسی لایق مرگ یا قتل است (مانند مجازات اعدام، خدمت سربازی اجباری یا سقط جنین) آزادی آدمی به قهقرا می رود.
آنارشیست ها میان اقسام مختلف سلطه – از جمله فرودستی زنان (سکسیسم)، نژادپرستی (ٰراسیسم)، ضدیت با دگرباشان جنسی، استثمار طبقه کارگر و شوونیسم ملی – رابطه می بیند و تأکید دارند که اگر ما به مقابله با یکی از این اقسام بی عدالتی متمرکز شویم و از بقیه غافل بمانیم ره به جایی نخواهیم برد. آنارشیست ها باور دارند که وسایلی که برای تغییر جهان به کار می گیریم باید متناسب با اهدافی باشد که امید داریم به آنها دست یازیم. آنارشیست ها به رغم اختلاف نظرهایی که درباره ی استراتژی ها و تاکتیک ها دارند، از جمله در مورد نحوه ی سازماندهی و نیز موجه بودن اِعمال خشونت برای سرنگونی نهادهای خشونت ورز، اغلب می پذیرند که تمرکز مبارزه نباید صرفا بر نابودی نظم موجود باشد بلکه همچنین باید معطوف به شکل دادن صور نوین و انسانی تر برای جایگزینی نهادهای سلطه گر کنونی شکل داد.
تاریخچه آنارشیسم
آنارشیست ها در جنبش های انقلابی سراسر تاریخ نقش داشته اند. انقلاب فرانسه که در سال ۱۷۸۹ آغاز شد یک مولفه ی قوی آنارشیستی داشت. آنارشیست هایی مانند پیر-ژوزف پرودون، پیتر کروپوتکین، میخائیل باکونین و اریکو مالاتستا نقش عمده ای در بالندگی نظریه ی انقلابی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم داشته اند. آنارشیست ها نقش اساسی در جنبش های انقلابی سال های ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ روسیه داشته اند، اما به محضی که بلشویک ها قدرت خود را تحکیم کردند، آنارشیست ها را (اغلب بی رحمانه) سرکوب کردند. انقلاب اسپانیا در سالهای ۱۹۳۶-۱۹۳۹ صحنه ی گسترده ترین تحقق آنارشیسم در عمل بود که در آن سازمان های آنارکوسندیکالیست FAI و CNT با موفقیت آلترناتیوهای اجتماعی و اقتصادی کارآ و غیرسلسله مراتبی را پیاده کردند.
در جنبش های سندیکایی ایالات متحده و مکزیک و آمریکای لاتین نیز تأثیر آنارکوسندیکالیسم مشهود بوده است (مثلا در اتحادیه ی کارگران صنعتی جهان IWF 2). چهره های برجسته ی آنارشیست مانند اِما گلدمن و الکساندر برکمن در سال های ابتدایی قرن بیستم در جنبش های رادیکال مختلفی شرکت داشته اند. در بسیاری از جنبش های اجتماعی آلترناتیو دهه ی ۱۹۶۰ نیز تأثیر نگرش آنارشیستی مشهود است (از جمله بخش هایی از جنبش فمنیستی، جنبش رهایی همجنسگرایان، جنبش های ضدجنگ و حامی آزادی بیان)، گرچه در بسیاری موارد این رگه ی آنارشیستی در سایه ی جریان های مارکسیست/لنینیست/مائوییستی مغفول مانده یا آشکارا منکوب شده است.
آنارشیسم چه نیست؟
در تلاش برای توضیح اینکه آنارشیسم چیست، خوب است ببینیم آنارشیسم چه نیست:
کمونیسم: گرچه بسیاری از آنارشیست ها به کمونیسم و جمع گرایی ارج می نهند اما تمامیت خواهی3 نظام های کمونیستی، با به بیان دقیق تر مارکسیست-لنینیستی بلوک شرق سابق را نفی می کند. شکاف میان آنارشیست ها و مارکسیست ها از سال های ۱۸۷۰ و هنگامی آغاز شد که آنارشیست ها دریافتند که مارکسیسم، تداوم تمامیت خواهی تحت نامی دیگر است. احزاب مارکسیست-لنینیست به طور سنتی بر نیاز به یک حزب پیشرو طبقه ی کارگر و دیکتاتوری پرولتاریا تأکید داشته اند. این ایده ها اساسا در تضاد آنارشیسم است که بر ضدیت با تمامیت خواهی و بیشینه کردن آزادی های فردی تأکید دارد. اگرچه مارکسیسم ارتدکس پیشگویی می کند که دولت در گذر زمان «زوال می یابد» اما تاریخ به کرات نشان داده که چگونه رژیم های کمونیستی قدرت حکومتی خود را تحکیم کرده اند و سپس به سرکوب مخالفان و دگراندیشان پرداخته اند.
لیبرتارینیسم4: هر چند آنارشیسم همپوشانی هایی با لیبرتارینیسم دارد اما این دو را نباید یکی گرفت. هر دو نگرش بر آزادی فردی و میل به خلاصی از شر حکومت تأکید دارند. بسیاری از لیبرتارین ها اولیت اصلی را به فرد می دهند و بر اصالت علائق نیکوی افراد اصرار دارند حال آنکه تأکید اغلب آنارشیست ها بر همکاری و تلاش مشارکتی برای بهبود وضعیت همه ی اعضای اجتماع است. لیبرتارین ها را می توان از دیدگاه اقتصادی شان بازشناخت. آنان حامی بازار آزاد سرمایه داری با کمترین میزان دخالت حکومت هستند (و برخی از آنها خود را «آنارکو-کاپیتالیست»5 می خوانند)؛ لیبرتارین ها استفاده از زور برای دفاع از اموال خصوصی را مشروع می دانند، مخالف هرگونه مداخله ی دولت در کسب سود اقتصادی هستند و ارزش هایی را که نتوان با کمیت های اقتصادی (عموما پول) سنجید خوار می شمارند. هر چند که لیبرتارین ها مخالف دولت هستند اما اغلب مخالف همه ی صور سلطه و سلسله مراتب (هیرآرشی)6 نیستند و اغلب یک مولفه ی «بقای اصلح» یا « اراده [ی اقتصادی] موجب حق است»7 در فلسفه ی لیبرتارین یافت می شود. همچنین آنان در پی تغییر رادیکال روابط قدرت اجتماعی، به ویژه روابط مبتنی بر قدرت اقتصادی، نیستند. در مقابل، آنارشیست ها رویکرد سوسیالیستی تری دارند و خواهان نابودی سیستمی هستند که در آن ثروتمندان می توانند به میزان نامتناسبی از مواهب اجتماعی بهره مند شوند و ضعفا مجبورند در مضیقه و فلاکت زندگی کنند. هر چند آنارشیست ها ابتکار، هوش و خلاقیت فردی را ارج می نهند اما معتقدند که کسانی که بهره ی کمتری از این قابلیت ها دارند نیز باید از کرامت و عدالت برخوردار باشند. ابژکتیویست ها8 حامی یک روایت افراطی لیبرتارینیسم هستند. حزب لیبرتارین [ایالات متحده] نسبتا میانه رو است و تأکیدش بر اموری مانند اصلاحات انتخاباتی، الغای قوانین ممنوعیت مواد مخدر و نیز کاهش مقررات دولتی است. بسیاری از لیبرتارین ها «مینارشیست»9 هایی هستند که معتقدند صورتی از دولت ضروری است اما دولت باید تا سرحد امکان کمینه و غیرمداخله گر باشد. این که چه نوع نظام اقتصادی در یک جامعه ی آنارشیستی پذیرفتنی است، یک پرسش گشوده است. برخی آنارشیست ها معتقدند که همه ی اقسام سرمایه و اقتصاد بازار باید ملغا شوند؛ برخی دیگر خواهان نظامی هستند که مشوق مالکیت توسط کارگران و یک دموکراسی مشارکتی تمام عیار درون یک اقتصاد بازار باشد؛ و گروهی دیگر معتقدند که چند نظام اقتصادی متفاوت می توانند همزیستی داشت باشند به شرطی که هیچ کدام نکوشد تا قواعد و ارزش های خود را بر بقیه تحمیل کند.
لیبرالیسم: انگاره ی سیاسی غالب در این کشور [ایالات متحده] آنارشیسم را با چپ گرایی مترادف می شمارد و چپ گرایی را با لیبرالیسم. اما آنارشیسم و لیبرالیسم تفاوت های حقیقی، چه کیفی و چه کمّی، دارند. ایده ی «چپ» از سال ۱۹۹۰ به این سو مناقشه برانگیز شده است، چرا که عمده ی سیاست مدرن از مدار تقسیم بندی سنتی میان چپ (لیبرال)/ راست (محافظه کار) خارج شده است. اگرچه بیشتر آنارشیست ها حامی سیاست های «پیشرو» هستند اما آنارشیسم واقعا جایگاهی در گستره ی سیاسی سنتی [آمریکا] ندارد. برخی نظریه پردازان ماتریسی را پیش نهاده اند که گرایش سیاسی را بر پایه ی دو محور میزان اقتدارگرایی10 اقتصادی و میزان اقتدارگرایی اجتماعی می سنجد؛ اغلب کسانی که حامی آزادی اقتصادی هستند مخالف آزادی اجتماعی اند و برعکس . عمده ی سیاست پیشروی مدرن [در دهه ی ۱۹۹۰] مبتنی بر «سیاست هویتی» است یعنی این ایده که دغدغه و علقه ی اصلی شخص باید بر پایه ی نژاد، جنسیت و/یا گرایش جنسی اش باشد. اگرچه بسیاری از آنارشیست ها اهمیت سیاست هویتی را می پذیرند اما آرمان یک فلسفه ی جامع تر آنارشیستی آن است که افراد چندان دلمشغول چنین تقسیم بندی هایی نباشند. اگر چه لیبرال ها می کوشند تا سیستم کنونی را اصلاح کنند (از طرقی مانند انتخابات، لابی کردن، و تظاهرات های سازمان یافته) اما بیشتر آنارشیست ها دیدگاه رادیکال تری دارند، و در پی جایگزینی کلیت نهادهای سرمایه داری کنونی، نه به صورت دخالت دولت مدار بلکه از طریق کنش مستقیم، در جهت خلق جامعه ای انسانی تر هستند. اگر چه آنارشیست ها عموماً برای تغییرات تدریجی نیز همچون تغییرات انقلابی ارزش قائلند، اما معتقدند که برای حصول یک جامعه ی حقیقتاً آزاد، از میان برداشتن همه ی صور روابط سلطه ی هیرآرشیک موجود الزامی است؛ از حیث تاریخی این نفی هیرآرشی جزو اولیت های لیبرال ها نبوده است. به نظر آنارشیست ها خود ساختارهای قدرت (خواه سرمایه داری باشد، خواه کمونیستی، «دموکراتیک» یا تمامیت خواه) خود ریشه ی معضلات اند پس به خودی خود راه چاره محسوب نمی شوند. اگرچه برخی از آنارشیست ها در انتخابات و تظاهرات سازمان یافته شرکت می کنند اما صرفا به این سبب که می اندیشند حتی پیشرفت های محلی کوچک و کم دامنه هم ارزشمند است؛ اما در عین حال معتقدند که این فعالیت ها صرفا نقش گام های میانی را دارند که باید برای نیل به تغییرات حقیقی و پایدار برداشت.
نهیلیسم: برخلاف شعار «ضد همه چیز» نهیلیسم، آنارشیست ها مدافع خشونت کور و کتره ای، خرابکاری، «هر کی هر چی خواست» و آشوبگری نیستند (هر چند همیشه عده ی کمی با این فلسفه هستند که خود را «آنارشیست» می خوانند). این تصور شابع که آنارشی را معادل آشوب11 می گیرند یک بدفهمی اسف بار است که ارباب قدرت به آن دامن می زنند زیرا آنان می خواهند چنین القا کنند که اتوریته برای حفظ نظم ضروری است. آنارشیست ها معتقدند که تحقق یک جامعه ی کارآمد، بسامان و عادلانه به طور غیرهیرآرشیک، غیرمتمرکز، و با مشارکت همگانی میسر است.
برخی مسائل محل بحث
آنارشیست ها در بسیاری موارد اختلاف نظر دارند. یک اختلاف نظر عمده در مورد نقش فرد در برابر اجتماع است. آنارشیست های فردگرا12 اولیت را به آزادی های فردی می دهند، در حالی که تأکید آنارکو-کمونیست ها13 (و آنارکو۰سندیکالیست ها14) بر مزایای گروه های اجتماعی بزرگ مقیاس است. نگرش همیاری گرایان15 جایی در میان دو دسته اخیر قرار می گیرد. امید کلی بر این است که در یک جامعه ی آنارشیستی ایده آل، نیازهای کلیت اجتماع چنان برآورده شود که مخلّ اراده ی آزاد و خودفرمایی افراد درون آن اجتماع نباشد.
بحث دیگر درون جنبش آنارشیستی بر سر مسئله ی تقابل زیستبوم (اکولوژی) و فنآوری (تکنولوژی) است. آنارشیست های کلاسیک با انگاره های سنتی مارکسیستی در مورد ارزش علم و خردگرایی، و این باور که پیشرفت تکنولوژیک عموماً به سود جامعه است همرأی بودند. بسیاری از آنارشیست های مدرن اما، معتقدند که فنآوری به خودی خود نه خیر است و نه شر. باید آن را نقد کرد و به شیوه ی مسئولانه ای در اجتماع به کار گرفت تا به بهترین وجه در خدمت بهره برندگان و سایر کسانی باشد که از آن تأثیر می پذیرند. برخی دیگر از آنارشیست های معاصر دیدگاهی ضدتکنولوژی و زیستبوم محور داشته اند(که افراطی ترین روایت این نگرش بدوی گرایان16 و نئولودیت ها17 هستند). به اعتقاد این دسته ی اخیر جامعه ی آنارشیستی تنها از طریق طرد پیشرفت فناوری و بازگشت به شیوه ی زندگی بدوی تر، محلی و هماهنگ با زیستبوم قابل تحقق است.
مسئله ی ناسیونالیسم نیز در بحث های آنارشیست ها اهمیت دارد. عموماً آنارشیست ها مدافع ایده ی انترناسیونالیسم (یا چه بسا به بیان بهتر بتوان گفت نا-ملی گرایی18) هستند و ناسیونالیسم و وطن پرستی19 را نشانگر تلاش دولت ها برای بسط و تعمیق قدرت خود از طریق ایجاد شکاف های تصنعی میان مردمان جهان می دانند. به نظر آنارشیست ها، ملت-دولت برساخته ایست که در خدمت منافع انواع و اقسام نخبگان و سروران است در حالی که طبقات فرودست جوامع در سراسر جهان در فقر و فاقه دست و پا می زنند. در عین حال آنارشیست ها اغلب معتقدند که حمایت از برخی تلاش های آزادیبخش ملی (مانند رهایی فلسطینیان در خاورمیانه، ناسیونالیست های سیاهپوست در آمریکا، و مردمان بومی تحت ستم در سایر نقاط جهان) شایسته است چرا که ایجاد ملت های کوچک تر مستقل، گرچه همچنان بعید از آزادی ایده آل است، اما نسبت به سلطه ی استثماری و فراگستر امپراتوری های جهانی مرجح است.
جریان های درون جنبش آنارشیستی معاصر
«جنبش آنارشیستی» کنونی را می توان به بیان دقیق تر رنگین کمانی از جنبش های متفاوتی دانست که ویژگی های فلسفی و سیاسی مشترک گوناگونی دارند و بر پایه ی اصول کلاسیک آنارشیستی، و گاهی متنافر با آن اصول، عمل می کنند. گروه های گوناگونی هستند که انگاره ی کلاسیک آنارشیسم را بازتعریف می کنند.
آنارکا-فمنیست ه20ا ایده های فمنیسم و آنارشیسم را در هم می آمیزند. تأکید آنارکافمنیست ها بر رهایش زنان و نقش مخرب پدرسالاری21، بیش از آنارشیست های کلاسیک است، اما این دسته (بر خلاف برخی دیگر از فمنیست ها) از دیگر صور سلطه چشم پوشی نمی کنند. البته همه ی زنان آناشیست خود را آنارکافمنیست نمی خوانند و نه همه ی آنارکافمنیست ها زن نیستند – وجه تمایز آنارکافمنیست ها عمدتاً مربوط به این است که چقدر ارزش های خود را «زن-محور»22 می دانند و اینکه بر چه وجوهی از سلطه تأکید دارند. در آنارشیسم نیز مانند بسیاری از جنبش های سیاسی دیگر، مسئله ی جدایی طلبی23 جنسیتی حل ناشده است.
از یک سو ، اصرار بر همان تقسیم بندی های تصنعی جنسیتی که نظام اجتماعی هیرآرشیک و پدرسالار بر جامعه تحمیل کرده می تواند معارض با آرمان ایجاد برابری حقیقی قلمداد شود و مانع فرو ریختن برج و بارو هایی باشد که آنارشیست ها با آن در ستیزند. از سوی دیگر، بسیاری از زنان احساس می کنند که ایجاد یک فضای زنانه درون جنبشی که سنتاً مردمحور بوده الزامی است و معتقدند که پیش از نیل به وحدت باید دلمشغولی های خاص زنان در فلسفه ی آنارشیستی جذب و به رسمیت شناخته شود. آنارکافمنیست ها عموماً راه حل های دولت محور برای مسائل زنان (مانند ممنوعیت پورنوگرافی برای کاهش خشونت علیه زنان) را نفی می کنند و به جای آن حامی خودتوانی24 و عمل مستقیم25 هستند. از ویژگی های سازماندهی آنارکافمنیستی می توان به تأکید بر تمرکززدایی، تصمیم گیری مشارکتی26 و کنشگری از پایین27 اشاره کرد. آنارکافمنیست ها عموما معتقدند که قابلیت های انسانی هنگامی به بهترین وجه شکوفا می شوند که بتوان از نقش های سنتی جنسیتی فراتر رفت لذا آنان مشوق پرورش خصال «مردانه» و «زنانه» در همه ی مردم و برابری در همه ی روابط هستند.
بسیاری از آنارشیست های معاصر در پی تحقق آرمان های آزادی اراده و خودفرمانی28 بر زندگی شخصی شان هستند. تأکید آنان بر پذیرش گزینه های گوناگون در حیطه ی جنسیت، خانواده و روابط با دیگر اشخاص است. به باور آنان، روابط میان اشخاص باید مبتنی بر انتخاب آزادانه و رضایت همه ی طرف های درگیر باشد، و نه مقید به قیود دولت، دین، یا رسوم اجتماعی. بسیاری آنارشیست ها دگرباش جنسی29 هستند – گی، لزبین، ترانس سکسوئل، یا چه بسا دوجنسه هستند. اشتیاق آنارشیستی به شکستن مقولات سنتی به ویژه نزد کسانی مشهود است که هویت های جنسی غیرمتعارف و/یا مطرود شده دارند. مانند فمنیست ها، برخی گروه های گی/لزبین/دگرباش نیز ایده های آنارشیستی ضداتوریته و کنش مستقیم را اعمال می کنند (مثلا، فعالان ایدز که برنامه های زیرزمینی تبادل سرنگ یا کلوب های استفاده از داروهای تأیید نشده را می گردانند). نزد آنارشیست ها، گردن نهادن به قیود سنتی مانند ازواج، خانواده ی هسته ای پدرسالار، و زاد و ولد اجباری، خدمت به منافع صاحبان قدرت و اتوریته محسوب می شود. در تقابل با این سنت های مستقر، آنارشیست ها علاوه بر پذیرش گزینه های رایج تر سنتی، مشوق پرداختن به روابط خلاقانه و داوطلبانه ی آلترناتیوی مانند غیرتک همسری30، خانواده های گسترده و پرورش گروهی کودکان هستند. آنارشیست ها اغلب خواهان کوتاه کردن دست دولت از تأیید و رسمیت بخشیدن به روابط شخصی هستند، نه اینکه اتوریته ی دولت به روابط همجنس گرا نیز تسرّی یابد. دگرباشان آنارشیست همچنین مخالف افزایش حضور دگرباشان جنسی در نهادهای سرکوب گری مانند ارتش هستند.
آنارشیست های کلاسیک جملگی بیخدا بودند ( عمدتاً در واکنش به نفوذ مخرّب نهادهای دینی اقتدارگرای سنتی) اما برخی آنارشیست های معاصر نگرش مثبتی به مکاتب معنوی دارند: از انواع و اقسام نئو-پاگانیسم31 گرفته تا الاهیات آزادیبخش درون ادیان سنتی. این علاقه به مکاتب معنوی از این باور ناشی می شود که شناخت جنبه های معنوی و قدسی شخصیت انسان، به تحقق بیشینه ی قابلیت های شخصیت و فرهنگ انسانی کمک می کند. در حیطه ی اخلاقیات، آنارشیست های معنویت گرا به مسئولیت فردی در قبال دیگران تأکید دارند و نه تبعیت از اوامر و نواهی اتوریته های قانونی و اخلاقی.
آنارشیست های معنویت گرا عموماً همه ی جان ها را همبسته می شمارند و عقایدشان عموماً با آنارشیست های دوستدار زیستبوم و طبیعت همپوسانی دارد. با این حال همچنان یک مولفه ی قوی بیخدایانه در میان آنارشیست ها باقی است چرا که به اعتقاد آنان ایده های «قداست» و اتکا به «نظام های متعالی» موجب تحکیم انگاره های هیرآرشیک سنتی می شود که در تعارض با آزادی تمام و کمال انسان است.
بسیاری از جوانان جنبش های پانک، هنر آلترناتیو، ریو32، «کله مرده» ها33 و دانشجویان رادیکال ایده آل های آنارشیستی دارند. این جوانان می کوشند تا به طرق مختلف با بی عدالتی و از خودبیگانگی رایج در جامعه ی مصرفی مقابله کنند. مثلا با تشکیل گروه های مقاومت مبتنی بر عمل مستقیم؛ ایجاد کانون های خوداتکایی مانند زندگی اشتراکی، زندگی در ساختمان های متروکه34، برپا کردن دکه های اطلاع رسانی، و ایجاد اقتصادهای آلترناتیو مانند تعاونی های غذایی مستقل یا تولید و توزیع موسیقی خارج از چارچوب شرکت ها. اگرچه این جوانان بسیاری از آموزه های کلاسیک آنارشیسم را می پذیرند (شاید نه تحت عنوان آنارشیسم) اما عموماً بیشتر دلمشغول شان ضدیت با اتوریته و خودفرمانی در عمل و پرداختن به کنش های اعتراضی در زندگی روزمره است. برخی آنارشیست های معاصر اما، به جای این «سبک زندگی گرایی»35 بیشتر معطوف به تشکل و سازماندهی گروه ها و شبکه هایی هستند که بتوانند به طور موثر در تحولات وسیع تر اجتماعی نقش آفرین باشند.
آنارشیست ها دست اندرکار نشر گستره ی وسیعی از مطبوعات هستند: از خبرنامه های یکباره گرفته تا مجله ها و روزنامه های بادوام و کتاب. آنارشیست ها به طرز فزاینده ای از اینترنت به عنوان ابزار الکترونیک نشر و تبادل نظر استفاده می کنند. اغلب اینترنت را نمونه ی آنارشی در عمل شمرده اند. در واقع هم رشد و گسترش اینترنت بدون اتوریته ی دولتی رخ داده است. مبادلات الکترونیک شیوه ای برای درنوردیدن مرزهای ملی است و می تواند اهمیت موانع فرهنگی مانند نژاد و جنسیت را به حداقل برساند. با این حال، این خطر هست که اتکای فزاینده به ارتباطات الکترونیک موجب تحکیم برج و باروهای اقتصادی شود که جوامع عصر اطلاعات را به دو بخش «داراها» و «ندارها» تقسیم بندی می کند. آنارشیست ها به نحو فضاینده ای از اینترنت برای برنامه ریزی رخدادها، پراکندن اخبار مهم و تبادل اطلاعات استفاده می کنند: گروه های ایمیل و یوزنت و گروه های خبری و وبسایت های چندی به آنارشیسم و مخالفت با اتوریته اختصاص یافته اند. همچنین می توان به پروژه های بلندپروازانه تری مانند آرشیوهای الکترونیک اسپانک پرس36 اشاره کرد. روشن است که دولت ها از آزادی اینترنت می ترسند و همه ی تلاش خود را برای اختلال در جریان آزاد اطلاعات بکار می گیرند (تحت پوشش مبارزه با مطالب مستهجن یا تروریسم). عده ای از آنارشیست ها هم مخالف روابط الکترونیک هستند زیرا آن را یک نوع رابطه ی «باواسطه» و غیر رودررو می دانند یا اینکه به خاطر اثرات مخرب تکنولوژی بر محیط زیست با آن مخالف اند.
نتیجه گیری
مختصر اینکه، آنارشیسم گونه گون است، و فلسفه ی متکثری است که روایت های مختلفی از آن مقبول اشخاص و گروه های متنوع بوده است. بسیاری از آنان به صراحت خود را «آنارشیست» نمی خوانند. آنارشیسم می تواند به تمام جوانب هستی انسان مربوط باشد. آنارشیسم با تأکید بر آزادی، خودفرمانی، مسئولیت فردی، عمل مستقیم، خلاق و داوطلبانه، همیاری های آلترناتیو، نگرشی منعطف است معطوف به ارائه ی شیوه هایی برای تحول حیات خویشتن، و نیز کنشگری رادیکال برای ایجاد تغییرات رادیکال و پاینده در جامعه و دگرگونی در جهان.
————-
متن اصلی
Be the first to comment.